|
|
|
|
|
یک شنبه 31 خرداد 1394 ساعت 8:11 |
بازدید : 183 |
نوشته شده به دست حجت |
( نظرات )
خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست
ترک ما کردی و مهر و لطف بیعت با تو کرد
ناز و استغنا ولی هم عهد و هم پیمان ماست
بی رضای ماست سویت آمدن از ما مرنج
این نه جرم ما گناه پای نافرمان ماست
بر وجود ما طلسمی بسته حرمان درت
کانچه غیر از ماست دیوار و در زندان ماست
تلخ داروی است زهر چشم و ترک نوشخند
لیکن آن دردی که ما داریم این درمان ماست
عقل را با عشق و عاشق را به سامان دشمنیست
بی خرد وحشی که در اندیشهٔ سامان ماست
:: موضوعات مرتبط:
شاعر ,
وحشی بافقی ,
,
:: برچسبها:
وحشی،عقل را با عشق و عاشق ،شعر،شاعر،شعرهای وحشی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 10:3 |
بازدید : 206 |
نوشته شده به دست حجت |
( نظرات )
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب
خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست
چون نماید مه چو گردد متصل با آفتاب
کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر
دم مزن از عشق اگر ره میدهی بر دیده خواب
نیست بر ذرات یکسان پرتو خورشید فیض
لیک باید جوهر قابل که گردد لعل ناب
وحشی از دریای رحمت گر دهندت رشحهای
گام بر روی هوا آسان زنی همچون سحاب
:: موضوعات مرتبط:
وحشی بافقی ,
,
:: برچسبها:
اک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب ,
وحشی بافقی ,
جلوه گاه دوست عاشق ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 9:39 |
بازدید : 142 |
نوشته شده به دست حجت |
( نظرات )
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم
باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین
رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست
دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند
آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست
محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا
مایهٔ عیش دل اندوهگین من کجاست
:: موضوعات مرتبط:
وحشی بافقی ,
,
:: برچسبها:
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست ,
اشعار وحشی ,
جانم از غم بر لب آمد ,
وحشی بافقی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 9:12 |
بازدید : 136 |
نوشته شده به دست حجت |
( نظرات )
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
:: موضوعات مرتبط:
وحشی بافقی ,
,
:: برچسبها:
تاکی ز سفر باز نیایی ,
غزل وحشی بافقی ,
اشعار وحشی بافقی ,
شده نزدیک که هجران تو ,
مارا بکشد ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|